شهید اسکندر حاتمی

شهيد : اسكندر حاتمي 

محل تولد : سياهکل(روستاي دهبنه)       

نام پدر:       

تاريخ تولد : 1341

تاريخ شهادت :      

محل شهادت :        

شغل : سرباز

زندگي نامه شهيد:

 شهيد در يكي از شبهاي اسفند ماه سال 1341  در روستاي دهبنه از توابع سياهكل در يك خانواده كشاورز به دنيا آمد و بعد از طي دوران كودكي وارد مدرسه شد و دوره ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت به پايان رساند و وارد دبيرستان شد.

وي نوجواني زرنگ و كنجكاو بود. ايشان در ايام محرم فعاليتهاي مذهبي زيادي داشت و علاقه خاصي به مسائل مذهبي داشت مردم روستا به او علاقه خاصي داشتند و اين به دليل برخورد منطقي اسكندر با مسائل روزمره بود.

او هيچ وقت زير بار زور نمي رفت و اگر مسئله اي را بر خلاف ميل و اراده به او تحميل مي شد قبول نمي كرد و راه  حل اصولي را پيشه خود مي ساخت.

شهيد حاتمي در دوران دبيرستان به طور پنهاني در مجالس مذهبي درسياهكل شركت مي نمود،در سال اوج گيري انقلاب سال 57 وي به دليل فعاليتهاي مذهبي از مدرسه اخراج شد و از تحصيل باز ماند از آن به بعد او روزها در راهپيمايي شركت مي نمود و اوقات بعد از راهپيمايي را در جمع دوستان روستايي به بررسي مسائل انقلاب و دستاوردهاي آن پيرامون مسئله مبارزه بر عليه مزدوران شاه مي پرداخت.

وي فردي ژرف نگر و منطقي و خيلي با محبت و خوش رو بود و هيچ گاه از كسي كينه به دل نمي گرفت.

شهيد در اوج درگيري انقلاب به مدت چند هفته به شهر قزوين رفت تا بيشتر بتواند در صحنه مبارزه حضور داشته باشد و وقتي باز مي گشت آثار درگيري و ضرباتي كه توسط باطوم خورده بود در بدنش مشخص بود.

بعد از گذشت مدتي شهيد به همراه برادرش جهت گسترش فعاليت مبارزاتي به تهران عزيمت نمود. او در اين مدت در مبارزات فعاليت مستقيم داشت و در آزادسازي نيروي  هوايي و كلانتري 10 و پادگان عشرت آباد حضور داشت.

بعد از پيروزي انقلاب ايشان به شهر خود سياهكل بازگشت و در سال 57 -58 با توجه به اينكه شبها در كميته از دستاوردهاي انقلاب پاسداري مي كرد موفق به اخذ مدرك ديپلم شد و از اين بابت خيلي خوشحال بود زيرا مي توانست تمام وقت در خدمت انقلاب باشد.

او در بخشداري سياهكل مسئول بررسي مشكلات روستاييان و همچنين مسئول پخش ارزاق به مستضعفان در كميته امداد درسياهكل بود.

شهيد حاتمي مدت يك سال بود كه در اين ارگان مشغول فعاليت بود كه به خدمت مقدس سربازي اعزام شد. زماني كه قرار شد ايشان به خدمت سربازي بروند مردم روستا از او خواستند كه منصرف شود و نرود زيرا او خيلي به مردم روستا كمك مي كرد ، بعد از اعزام به خدمت سربازي پس از گذراندن دوره آموزشي در پادگان 06 تهران داوطلبانه  به لشكر 92 زرهي اهواز و از آنجا به خط مقدم جبهه در رسته پياده رفت و پس از گذشت چند ماه جنگ و مبارزه بر اثر اصابت تير مستقيم بعثيون كافر به درجه رفيع شهادت نائل آمد.

روحش شاد و يادش گرامي باد

وصيت نامه سرباز رشيد اسلام شهيد اسكندر حاتمي:

بسمه الله الرحمن الرحيم

و قاتلو في سبيل الله الذين يقاتلو نكم و لا تقدور ان الله لايحب المتعمدين و اقلتوا هم حيث تنفقوهم و اخرجهم حيث اخراجوكم و العنه اشد من القتل (بقره 200 ـ 191)

و بجنگيد در راه خدا با كساني كه با شما مي جنگند تجاوز و تعدي نكنيد بدرستي كه خداوند تعدي كنندگان را دوست ندارد هر جا آنها رو آورديد جنگ كنيد و از همان جا كه شما را بيرون گردندبيرون كنيد.زيرا كه فتنه از كشتن سختر است.

پدر و مادر مهربانم اين وصيت نامه من پيش از شهادت است قبل از اينكه اين سعادت نصيبم مي شود شروع كردم و اميدوارم بتوانم با يك پيروزي كامل يا جزئي براي خدا و اسلام و قرآن جان بي ارزشم را به الله آفريننده خود تسليم نمايم.

اميدوارم توانسته با شم براي شما يك فرزند پاك و ايده آل باشم از شما مي خواهم كه پس از شهادت من آزرده  و سوگوار نباشيد البته گريه كردن غير از آن مي باشد.از شما مي خواهم اين اشك شادي و افتخار آفرين باشد،زيرا من پيروز شده ام و به آرزوي خود كه همانا پيكار در راه خدا و شهيدان در راه خدا مي باشد رسيده ام.

اميدوارم برادران و دوستان بتوانند با پايداري ، چه در پشت جبهه و چه در خود جبهه ، در مرزبوم اين كشور اسلامي پاسداري كرده و هر اجانب تجاوزگر را نابود كنند.

شما را به راه راست سفارش مي كنم و دوري از شما مادرجان هر موقع به ياد من افتادي و خواستي گريه كني بر سر قبرم بيايي آ‌ن لحظه به فكر كربلاي حسين (ع) باشي كه در آن زمان با كافران و ستمگران براي پابرجا ماندن اسلام و آزار تمام مسلمانان از زير سلطه يزيد جنايتكار و جاني چگونه جان خود و فرزندان عزيزشان را دو دستي تقديم حق تعالي نموده.

مادر ،‌ مگر علي اكبر ، قاسم ، و سرباز شش ماهه اش در عاشورا در كربلاي امام حسين شهيد نشدند و مگر حضرت عباس ، دودستش را از تن جدا نكردند ، پس كه من از آن بزرگواران بيشتر نيستم بلكه يك بنده گناهكارم ،‌ پدرم درود من بر تو كه چون ابراهيم فرزند خويش را به فرمان خداي بزرگ به قربانگاه فرستادي ، پدرم بدان و آگاه باش كه اسماعيلت هرگز از فرمان باريتعالي سرباز نمي زند و مرگ در راه خدا را جز سعادت نمي داند و زندگي را جز جهاد در راه عقيده درست نمي داند و شهادت را جز بهترين و بزرگترين نعمتها ميداند.

برادرم راه خدا بيشترين و برترين راههاست ، پوينده و كوشنده در اين راه باش ، خواهرم تو نيز زينب زمان باش و از هر آنچه هوس كردي بپرهيز در راه خدا مبارزه كن.

آري فرصتي گرانبها برايم پيش آمده تا از بودن و هستي خود بروم و حركت كنم و بسوي آنچه را كه ميخواهم و دوست دارم كه اگر رفتم فقط خدا و روح خدا خميني را راضي نگهداشته با هم صداي الله اكبر و لا اله الا الله را از ژرفاي دلهايتان فرياد بزنيد كه چون پشت كفار و امپرياليسم به لرزه در آيد.

من از خداوند بزرگ سعادت و تكامل روز افزون جمهوري اسلامي و امام و ملت قهرمان را خواهانم ، از دوستان معذرت مي خواهم كه نتوانستم از شما حلال بودي بخواهم و اميدوارم كه مرا حلال كنيد به اميد پيروزي حق بر همه مستكبرين ،‌ سرانجام من به آرزوي خودم كه وصال با خداوند است رسيدم.

مرگ بر امپرياليسم شرق و غرب

درود بر خميني بتشكن رهبر خستگي ناپذير جهان اسلام

23 فروردين 1360 شهيد اسكندر حاتمي